سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قانون انجام دادن

قانون انجام دادن

برای انجام دادن هر عملی میتوان موفق بود!

اینکه در بسیاری از کارها گمان کنیم آن کار

نشدنی است ، در واقع اولین راه انجام شدن

آن کار را پیشنهاد داده ایم.

چگونگی این روش را که در واقع یک قانون است در این مقاله بررسی خواهیم کرد.در این روش از نمونه های متفاوتی استفاده خواهیم کرد. پیش از همه باید بگوییم این روش از روش" تحقیق و نگرش بنیادی " نگارنده بهره جسته تا بتواند همه مشکلات غیر قابل حل را بررسی و قابل حل نماید!

                                                                       بهمن محقق آبان ماه 1388

                                                                                       تهران

یکی از مثال هایی که همواره میشنویم میگوید : دیکته نا نوشته غلط ندارد. آیا با این مثال موافقیم؟پس بیاییم بدون آنکه غلطی داشته باشیم کارهایمان را انجام دهیم . بعبارتی تمامی آنچه که این قانون میگوید همین است. اما براستی اگر کاری انجام نشود میتوان گفت ، آن کار انجام شده است؟ از یک دیدگاه بخشی ار آن درست است، بله انجام شده است. چگونه ؟ بدینگونه که اگر آن کار انجام نمیشد ما مشکلی داشتیم ولی اکنون میگوییم آن کار را انجام نمی دهیم و در واقع دیگر با آن مشکل مواجه نیستیم. شاید بپرسیم : هنوز مشکل هست ، چرا که تنها ما آن را فراموش کرده ایم؟

و پاسخ اینست که بله ! مشکل را فراموش کرده ایم و در استدلال نظری هر گاه مشکلی را فراموش کنیم دیگر مشکلی نداریم.

نمونه:                                                                                        A+b = ?                                            و اگر فراموش کنیم A وb چه بوده است دیگر دست یابی به پرسش مطروحه ممکن نیست . چرا که هیچ دو مرجعی برای جمع بستن نداریم و همواره در پی این خواهیم بود که چه چیز با چه چیز دیگر لازم بوده است تا پرسش را حل کنیم. براحتی میتوان نتیجه گرفت که ما صورت مسئله را پاک کرده ایم. اما خواهیم دید که چنین نیست.

در بسیاری از موارد هنگامیکه در گیر انجام کاری هستیم ، همین درگیری موجب میگردد راههای انجام کار را کمتر در نظر بیاوریم و بدین خاطر احتمال انجام آن کار درصدی پایین می آید ، که در عاملین مختلف میزان درصد متغیر است.

در خصوص از بین بردن مسئله چنانچه گفتیم ما صورت مسئله را پاک نکرده ایم تنها آن را برای راهی بهتر رها کرده ایم. مثل اینکه مشکلی در یک شهر دیگر برایمان پیش آید و هنگامیکه از آن شهر میرویم مشکل در همان شهر می ماند. بنابراین مشکل هنوز حل نشده است و صورت مسئله به قوت خود باقی است. تنها ما هستیم که از آن گریخته ایم.

اما چگونه باید دوباره به سراغ مشکل رفت؟ در دوران زندگی ما همواره مشکلات وجود دارند ولی مشکلاتی هستند که از حیطه زندگی هر کس فراتر میرود و حالتی جهانی به خود میگیرد. یا یک نیاز و کمبود بشری است که همیشه در حل آن راههایی پیدا شده است و یا گم شده ای است که گاه پیدایش نکرده ایم. از سویی گاه نیاز های ما راه حلی دست نیافتنی دارند و یا هرگز در حل آن موفق نبوده ایم. شاید شما هم شنیده باشید که بجای کاربرد واژه "مشکل" واژه "مسئله " را بکار برید،چرا که مسایئل آنطور که آموخته ایم قابل حل هستند و هنگامیکه از "مشکل" استفاده میکنیم راه حل آن وجود ندارد. اما ما در اینجا قصدمان همان "مشکل" است! چرا که میگوییم :اصل انجام کار، راهی برای تمام مشکلات دارد.

مهم نیست که مشکلی یکباره حل نشود ،مهم اینست که حل شدن گام به گام انجام گردد تا کامل حل شود.

نمونه ای می آوریم تا هم پاسخی برای آنچه گریز از مسئله خواندیم داشته باشیم و هم راه حلی با اصل انجام کار ارائه دهیم.

اگر چند نفر را که در یک صف مقابل ما قرار گرفته اند خوب نگاه کنیم ، آیا امکان دارد بی آنکه آنها را بشناسیم و بدون آنکه حرفی بزنند ، تشخیص دهیم که کدامیک لکنت زبان دارند؟ پاسخ روشن است"آنها هیچکدام لکنت زبان ندارند ، مگر آنکه صحبت کنند تا متوجه شویم کدامیک مشکل دارند".

پس یک نمونه جالب داریم، همان دیکته ننوشته بدون غلط! اما آن افراد مانند گریز از مسئله نیستند و ما صورت مسئله را پاک نکرده ایم. چرا که مسئله لکنت آنها هنوز پای برجاست.

اکنون بیاییم راهی را که پاسخ مناسبی برای حل همین مسئله لکنت دارد با رعایت اصل انجام کار ، را بپیماییم. اشاره کردیم به "تحقیق و نگرش بنیادین " روشی که نگارنده از آن برای حل بسیاری از مسائل استفاده کرده است، گرچه هنوز انتشار آن عمومی نشده است.

بنیاد تفاهم بین ما انسانها تکلم است و ما در اینجا انسانهایی داریم که زبانشان میگیرد یا لکنت دارند. نخست بی آنکه بدانیم مشکل هر یک از کی بوجود آمده اسیت یا آیا مادرزادی بوده است یا خیر،صدای هریک را با جمله ایی مشخص و ثابت در هر آزمون ثبت می کنیم. آنها را در جایی ذخیره میکنیم.دوباره پس از یک روز از ایشان می خواهیم همان جملات را تکرار کنند ، اما قبل از ادامه ضبط صدا حالتی برای هر یک پیش می آوریم که اضطراب بیشتری به ایشان دست بدهد. بطور طبیعی خواهیم دید تکلم ایشان ضعیف تر شده است. چرا که یکی از عوامل عدم تکلم صحیح حتی در انسان بدون این مسئله ، اضطراب است.

صداهای ضبط شده را با هم مقایسه میکنیم. در نظر داشته باشیم که جملات انتخابی بایستی بیشترین حروف الفبای زبان بکار برده شده را در خود داشته باشد. همچنین کلمات تکراری با چیدمان صحیحی وجود داشته باشد.

خواهیم دید که بیشترین گیر کردن ها در ادای واژه ها کدام است و کدام کلمات یا حروف هستند که بدون مسئله لکنت بیان میشوند.

در روزهای بعدی آزمایش بایستی کلماتی انتخاب کنیم که بیشترین استفاده را از حروفی که هر فرد بدون ایراد دارد ، در خود گنجانده باشد. همین آزمایش را برای کلمات با حروفی که فرد در آن ادای آن ایراد دارد انجام دهیم. دقت کنید برای هر آزمایش گفتاری ضبط صدا انجام شود.

سپس در ادامه بایستی کلمات را به چسبانده از جملات کوتاه بهره ببریم .خواهیم دید که افراد مورد نظر به خوبی از پس تکلم های بدون وقفه برآمده اند.

آنچه رخداده است قابل ارائه می باشد و اکنون دیگر نمی توان حتی با صحبت کردن در محدوده ای که برای افراد انتخاب کردیم تشخیص دهیم کدامیک لکنت دارند.

امیدواریم تا اینجا کمی با اصل انجام کار آشنا شده باشید. چنانچه شرح داده شد ، نخست ؛ مشکل را با حرف نزدن یا همان چیزی که دیکته نانوشته خواندیم و بعبارتی با پاک کردن صورت مسئله پیش بردیم. یعنی اگر کسی صحبت نمی کرد نمی توانستسیم بگوییم که چه کسی لکنت دارد ، و در آخر دیدیم که مشکل را چگونه از همین دریچه انجام ندادن و گام به گام بسوی وضعیت بهتر پیش بردیم . اینکه افرادی که لکنت داشتند و آیا در نهایت آنها میتوانند به راحتی سخن بگویند یا خیر ، نیاز دارد تا بررسی بیشتری انجام می دادیم و با تجارب دیگران و استفاده از این شیوه انجام کار پایانش می دادیم . اما یادمان باشد ما تنها داریم آشنایی بیشتری با این روش پیدا میکنیم و هدف این نیست تا تمام مشکلات را یکباره حل کنیم. حل مشکلات نیاز دارد تا مشکلات را با استفاده از این روش هدایت صحیح به سوی وضعیت بهتر نماییم. پس بهتر است نخستین گام را در شناسایی روش برداریم سپس هر کس میتواند با بهره از این روش مشکلات خاص را حل کند. نکته دیگر اینکه ما در اینجا تنها نمونه هایی را می آوریم تا با روش و یا "قانون انجام کار " آشنا شویم. همچنین در یاد داشته باشیم هیچ راه حلی تنها راه حل ممکن نخواهد بود و مهم این است که بدانیم انجام شدن کار یک قانون است و هیچ کاری بدون راه حل نخواهد بود.

زمانی گمان میکردیم سفر به ماه امکان پذیر نیست، آرزوی پرواز داشتیم، در درمان بیماری های بسیاری در مانده بودیم و بسیار نمونه های دیگر ، اما در آخر دیده ایم که همه این مشکلات و مسائل حل شده اند. اکنون برای سفر به خورشید تلاش میکنیم و پرسش دانشمندان فضا این است آیا می توان بر سطح خورشید نشست؟ ! قانون انجام کار پاسخ می دهد :بله ، به سادگی!

میخواهیم این مشکل را مانند نمونه ای با "قانون انجام دادن" حل کنیم. برای حل این مشکل نخست دانسته ها را در یاد بیاوریم و پس از آن بگوییم: سفر به خورشید مانند سفر به هاوایی است! من یک ایرانی هستم در آمد من اجازه سفر به هاوایی را نمیدهد. اگر چه میتوانم برنامه ریزی کنم و تنهایی یک سفر تفریحی کوتاه به آنجا داشته باشم ،اما مشکلات تهیه ویزا هم از مسائلی است که من درگیر آن خواهم شد. اما بالاخره میتوانم به این سفر بروم. به همین سادگی برای رفتن به خورشید نیز میتوانم پندار گرایی کرده و همسان سازی کنم تا مشکل ساده شود.

دقت کنیم:

1-      صورت مسئله را عوض کردیم.

2-     صورت مسئله را پاک نکردیم.

3-   ساده انگاری کردیم.

4-   دیدگاهی دیگر به مسئله دادیم.

5-   مشکل نشستن به سطح خورشید را فراموش کردیم.

اکنون باز به مسئله باز میگردیم. برای سفر به خورشید ابزار سفر را داریم ،چرا که در گذشته کسانی به فضا رفته اند ، پس لوازم را داریم .برای رفتن به ویزا نیاز داریم ، همانند سفر به هاوایی اما ویزای ما اینجا گذشتن از مرز حرارتی بسیار بالایی است که هر چیزی را میسوزاند.ما در سفر به هاوایی پندار خود را چنان هموار ساختیم که برای ساده کردن مسئله ویزا از یک آژانس مسافرتی معتبر و با گذاشتن وسیقه سنگین بتوانیم ویزا را بگیریم. اما اینجا چه؟ بیاییم با در نظر گرفتن روابط ترمودینامیکی و نیز انتقال حرارت یک بار دیگر دقیق تر به مسئله بنگریم. چه زمانی لازم است تا سفینه ما که قبلا به ماه رفته بود ، در مجاورت با خورشید بسوزد؟ آیا نیاز داریم نمونه برداری از سطح خورشید انجام دهیم؟ یادمان باشد نمونه هایی که از سطح ماه برداشته شده است پاسخ های خوبی به ما نداده است. از این گزینه فرعی بگذریم . نخست هدف نشیستن به سطح خورشید را به پایان ببیریم ، این مسئله نمونه را به کسانی که اکنون راه نشستن به سطح خورشید را فرا میگیرند بگوییم شما برای تمرین در جهت استفاده از "قانون انجام دادن " راه نمونه برداری از سطح خورشید را پیدا کنید!

و اما راه حل، برای سوختن سفینه ما زمان لازم است پس اگر این زمان را از خورشید بگیریم دیگر خورشید قادر نخواهد بود ما را و سفینه ما را بسوزاند. برای نشستن به سطح خورشید تنها زمانی که اجازه سوختن را به خورشید ندهیم ، میتواند قابل انجام باشد.آیا این راه ساده نبود؟ دیگر نیازی نیست محاسبه کنیم و یا بررسی کنیم چه ماده ای وجود دارد که خورشید نتواند آنرا بسوزاند و از آن برای رسیدن به خورشید استفاده کنیم. مثلا" بگوییم ترکیبی از کائولن و تیتان میتواند مقام در برابر حرارت خورشید باشد و با آنها بدنه ای برای سفیه ها بسازیم تا به خورشید برویم.

ما با غلبه بر زمان میتوانیم بر سطح خورشید بنشینیم و باز گردیم. دیگر مسائل در خصوص جزئیات این مشکل گامهای بعدی خواهند بود که ساده تر از نکته اصلی هستند.

آیا نیاز است توضیح بیشتری بدهیم؟ این شگفتی "قانون انجام دادن" است!

شباهت نام برگزیده "قانون انجام دادن" با "قاون انجام کار" ما را به این مسئله می رساند که نگارنده هدفی از این انتخاب داشته است. هر دو نام یک چیز را در خود دارند ،نخست قانون بودن هر دو که بیانگر این است که گریزی در آنچه این روابط میگویند نیست . دیگر اینکه هر دو بر "انجام" دلالت دارند. تفاوت در این است که در انجام کار قانون اجازه هر عملی را نمی دهد و در انجام دادن ، بایستی نتیجه ای وجود داشته باشد که وضعیت را بهبود دهد. و از همه مهمتر اینکه در "قانون انجام کار" میدانیم چه رخدادی با پایه محاسباتی وجود دارد و در "قانون انجام دادن" نمی دانیم از کدام قوانین پیروی خواهیم کرد. این است که دیدگاهی باز برای اندیشیدن بوجود آورده هیچ تصوری از نشدن نبایستی در خود احساس کنیم. اینجا به آسانی میگوییم: انسان قادر و توانا است!

برای آنکه بهتر در مسائل پیش رویم استباط های خود را از نگارش یک مقاله تغییر می دهیم و پا را فراتر از یک گستره علمی میگذاریم ،چرا که تخیل جایگاهی علمی در علوم شناخته شده ندارد و اگر چه بسیاری در تحقیقات خود در این باره آنرا نیز یک بحث علمی قلمداد میکنند اما در حل مشکلات بشری این مسئله را فراموش کرده و گمان میکنند تنها نوابغ هستند که تخیلاتشان کارساز بوده است .حال اینکه بسیاری چون اینیشتن ، چنین نبوده اند. آنها گرچه در زمره نوابغ هستند اما بی آنکه در خود احساس کنند آنچه در پی رسیدنش هستند ، با قانون انجام دادن پیش میرود به خواسته های خود رسیده اند. در همین راستا ،آشکارا می بینیم که ایشان آرزوهایی دیگری در سر داشته اند و هنگامیکه پای در گودال پژوهش نهاده اند آنچه را یافته اند که خارج از تصوراتشان بوده است. در نمونه ای که برای رسیدن به خورشید آوردیم ، میتوانیم تلاش های متفاوت و چندین ساله دانشمندان را زیر میکرسکوپ ببیریم تا ببینیم ایشان با خواسته رسیدن به خورشید چه هزینه های هنگفتی را پرداخته اند و هنوز رسیدن به خورشید باورنکردنی مانده است. اما این دانشمندان در راه رسیدن به خورشید نکاتی دیگر را بدست آورده اند که بسیار ارزشمند است اما پاسخ رسیدن به خورشید نیست.

ادیسون آن پسرک بازیگوش خواسته هایش با آنچه در اختراعاتش کسب کرد کاملا متفاوت است. گرچه گاه نکاتی را به ثبت رسانده است که با نیازهای دوران کودکی همسان است اما تفاوت بسیاری با آنچه بدست آورده است دارد.

ماری کوری و همسرش ، در پی چیزی بودند که نمی دانستند ، اگر ایشان میدانستند چه چیزی بدست می آورند دیگر آلوده به مواد سمی ناشی از آنچه بدست آوردند نمی شدند!

اما کسانی چون ابو علی سینا ، نابغه ای دیگر؛ در جستجوی خود باز نکاتی را می یابد که در اصل خواسته اصلی او نیست .ولی کمک کرده است تا در خواسته خود به آنچه تخیلش اجازه می داده است ، حقیقت را پیوند دهد. بدین گونه است که او آثاری از خود بجای نهاده است که شگفت است.

برای آنکه تا کنون هر آنچه قانون نهاده ایم با فرمولاسیون خاصی معرفی کرده ایم نیاز است ما نیز این "قانون انجام دادن " را نیز فرموله کنیم. اما لازم است بدانیم روشهای ما در بدست آوردن هر حقیقتی پایند فرضیات ما هستند. ما همیشه از نسبیت وتناسب در تعاریف خود استفاده میکنیم پس چگونخه میتوان همه را قاون نام نهاد ،در جاییکه میتوان این فرضیه های بنیادی را تغییر داد و نیز تناسب ها را دگرگون ساخت؟

نمونه:                                          2+2=4

آیا خارج از این واقعیت و حقیقت ، چیز دیگری میشناسیم؟ این "2" را از کجا آورده ایم ؟جز آن است که تصورات حقیقی خود را که از خیال بر آمده است به این باور ختم کرده ایم ؟ دو عدد سیب داریم این دو عدد سیب با دو عدد دیگر میشود چهار عدد سیب. "عدد " را از جملات آورده شده حذف کنیم، سیبهایی داریم که مجموعشان چهار است. اما توانستیم "چهار " را که خود عدد است از تعاریف حذف کنیم؟ اگر وزن یک سیب 150 گرم باشد و سیب دیگر 300 گرم باز هم مجموع سیبها یک عدد خواهد بود . بعبارتی وزن سیب ها در تعدادشان تفاوتی پیش نمی آورد .اما در اصل تفاوتی رخ داده است که با منطق میتوان آنرا نقض کرد. اگر وزن سیبها یکسان نباشد و بخواهیم دو عدد سیب به کسی بدهیم و حق را هم بجا آورده دو عدد هم به کس دیگر بدهیم، آیا به هر دو نفر سهمی مساوی داده ایم؟ پاسخ روشن است ،خیر!

اکنون این نمونه را گسترش دهیم ، هرگز نمیتوانیم دو جنس یکسان ، دو خاصیت یکسان داشته باشیم. چرا که اگر با دقیق ترین ترازوها هم اندازه گیری سیب ها را انجام دهیم باز هم تفاوتهایی یافت میشود. خلق یک تساوی مشروط است .                                                  

 

D=b-a